فهرست عنوانها
زمانی که بچه بودیم هرچیزی از کوچک تا بزرگ ما را سر ذوق می اورد، کوچیکترین کاراها به بزرگترین حس شادی که تاکنون تجربه کرده بودیم ختم میشد. چرا وقتی بزرگ شدیم به اندازه کودکی احساس شادی نداریم؟ ایا ما عوض شده ایم یا کارهایی که میکردیم؟ نکند زامبی شدهایم و خودمان خبر نداریم؟ بیاید شادیمان را دوباره پس بگیریم.زمانی بود که صبحها با یک لقمه نان و پنیر مادر به کوچه میرفتیم و تا جایی که نا داشتیم بازی میکردیم.ظهر به خانه بازمیگشتیم و ناهار میخوردیم . دوباره تا غروب به ادامه هفت سنگ یا گل کوچیک با اون توپ های دوپوسته میپرداختیم. زنگ همسایه را میزدیم و فرار میکردیم و گاهی خودمان قربانی این شوخی میشدیم و بعدش کلی میخندیم چون میدانستیم دوستانمان این بلا را سرمان در اورده اند .ولی الان که کمی پا به سن گذاشته ایم ، نوجوان شده ایم هیچکدام از این کارها به نظرمان جالب و هیجانانگیز نیست، دیگر انگار چهارشنبه سوریها همان چهارشنبه سوری نیست و عید همان عید نیست، ولی چرا؟ و مهمتر از آن چگونه سرعت زمان را کاهش دهیم.
تعریف ما از زمان اشتباه است
زمان یک خط ثابت روی خطکش نیست؛ زمان انعطاف پذیر و به عباری یک منحنی است. زمان بنا به شرایط ما و سن ما و موقعیتی که در آن قرار میگیریم تغییر میکند. تحقیقات نشان داده هرچقدر ما پیرتر میشویم زمان برای ما سریعتر میگذرد . وقتی که ما در یک موقعیتی هستیم که تا به حال آن را تجربه نکرده ایم، بعضا زمان بسیار دیرتر از حالت عادی میگذرد. مواد مخدر نیز همین کار را انجام میدهد، ما را وارد موقعیتی میکند که در آن قرار نگرفته بودیم.مگر یادتان نیست وقتی درس نخوانده بودیم و معلم بچه ها را برای سوال و جواب پای تخته می آورد، زمان به چه طرز عذاب آوری دیر میگذشت و یا وقتی به بازی میپرداختیم چه قدر به سرعت میگذشت؟
کودکان همیشه در موقعیت جدیدی هستند
کودکان چون تازه پا به دنیا گذاشته اند همه چیز برایشان تازه و یک ماجراجویی محسوب میشود . ولی برای بزرگسالان دیگر کارهای گذشته جذاب نیست چون موقعیت جدیدی برای آنها پیش نیامده و نه اینکه آنها دیگر خالی از شادی اند.
راه حل چیست؟
حالا که تعریفی درست از زمان به دست آوردهایم و حالا که فهمیدیم ما زامبی نیستیم و هنوز هم شادی در ما وجود دارد به چند راه حل موثر میپردازیم.
تاجایی که میشود تجربه جدید خلق کنید
حالا که فهمیدیم موقعیت جدید باعث مشیود زمان کاهش پیدا کند پس دست به کار شوید و خودتان را در موقعیتهای جدید قراردهید تا تجربههای متفاوت و تازه داشته باشید؛ یک سرگرمی برای خودتان ایجاد کنید و یا یک مهارت تازه، یک زبان جدید بیاموزید و شاید بهترین کار سفر باشد.
ذهن را تمرین دهیم تا بیشترین بازده تجربه را دریافت کند
شما باید ذهنتان را تمرین دهید تا بیشترین بازده را دریافت کند. یعنی حواس خود را شش دنگ جمع کار و تجربه جدیدتان کنید.
تمام حواس خود را جمع کار کنید، بوها، رنگ ها، طعم ها، همه اینها باعث میشود تجربه برای ما بیشتر جابیافتد.همه ما برایمان رخ داده غذایی را که در کودکی میخوردیم و مورد علاقهمان بود هروقت و هرزمان بخوریم یاد دوران کودکی میافتیم و یا یک موسیقی ما را یاد حسمان در زمانی که اولین بار این موسیقی گوش میدادیم میآورد.
در لحظه باشیم
شاید خیلی کلیشهای باشد ولی درست برایمان این جمله معروف جانیافتاده است. در لحظه زندگی کردن، این نیست ذهنمان را معطوف کنیم به تجربه و کارمان، سعی کنیم همه چیز را به خاطر بسپاریم. بلکه به این معناست که به جای اینکه با ذهن خود زندگی کنیم و در لحظه باشیم، با حسهایمان در لحظه باشیم.برای مثال وقتی که زیر دوش هستیم به جای اینکه به کارهایی که باید بکنیم و یا چه کارهایی کردیم فکرکنیم،حواسمان را بدهیم به صدای برخورد اب به زمین و حسی که دارد وقتی قطرات آب بدنمان را لمس میکند. وقتی در اتوبوس و مترو هستیم، به جای اینکه فکر قرض و بدهی را بکنیم کمی بیشتر به دورمان توجه کنیم. وقتی که کمی اینکارها را انجام دادیم کم کم به عادت تبدیل میشود و زمان برای ما آهسته میگذرد و دوباره میتوانیم شادی دوران کودکیمان را از زندگی پس بگیریم.
همه ما به این فکر میکنیم که با ورزش کردن و سیگار و الکل مصرف نکردن و غذای سالم خوردن عمرمان را افزایش دهیم که صد البته منطقی است، ولی خب وقتی پیرتر میشویم زمان سریعتر میگذرد. چرا تجربهمان را از یک حس افزایش ندهیم و زمان را آرامتر نکنیم؟
این ماندگاری بیشتری دارد.
منبع:sciencealert