هر شغلی، یک هدف مادی دارد. خدمه کابین هواپیما هایی که در پروازهای طولانی مدت کار میکنند، را در نظر بگیرید. اغلب کارهای آنها تکراری است. مثلاً گرداندن چرخ دستی پر از غذا و نوشیدنی در راهروهای باریک هواپیما برای 300 مسافر سوار شده، در حالی که یک سری کلمات یکسان مانند «مرغ یا گوشت گاو» را تکرار میکنند.
بسیاری از افرادی که این شغل را انتخاب میکنند این وظایف را انجام میدهند، چرا که آنها به خود درباره زیباییهای سفر می گویند و دنیا را مشاهده میکنند. بعید به نظر میرسد که آنها زمان زیادی را صرف فکر کردن به این کنند که چقدر توزیع بطری آب، پتو و کیسه بیمار خسته کننده خواهد بود. واقعیت روزمره این شغل میتواند یک محیط ایده آلی برای پرورش گله مندی و بیچارگی فراهم کند.
اگر این گونه باشد، پس چرا برخی افراد در این مشاغل پیشرفت کرده و برخی دیگر از بین میروند؟ این موضوع احتمالاً به خاطر تفاوت میان افرادی است که احساس لذت در کار یافته و افرادی که این لذت را پیدا نمیکنند، یافتن راهی برای احساس لذت و خوبی، آنها را متفاوت کرده است. خدمه شاد کابین راههایی برای بیشتر آوردن افرادی که در این نقش و شغل هستند پیدا میکنند. آنان به دنبال موقعیتهایی برای به انجام رسیدن آنچه که می گویند و یا انجام کارها در زمانی که OFF (خارج از محل کار) هستند، میباشند.
مثلاً یک خدمه کابین هواپیما در پرواز که سعی کرد با ایجاد ارتباط نزدیک، به هدایت یک مسافر به سمت جلوی هواپیما برای پیاده شدن، کمک کند. یا مثلاً مهماندار هواپیمایی که یک جفت لباس راحت هواپیمایی برای مسافر پیدا کرد، تنها به این دلیل که او از پرواز جا مانده و در فرودگاه گیر افتاده بود. یا زن مهماندار در سالن هواپیمایی، با وجود اینکه همه چیز برای شب، تمیز و بسته بندی شده بود، برای مسافری شام درست کرد.
این تنها مشتریان نیستند که منفعت میرسانند. ما در کار، معنای بیشتری برای اینکه چه کسی هستیم را میتوانیم پیدا کنیم و بیشتر برای کسب این معنی ایستادگی میکنیم.
منبع: thestoryoftelling