ژولیوس سزار (متولد 100 سال پیش از میلاد – فوت 44 سال پیش از میلاد) یک شخصیت قدرتمند در روم باستان، یک سیاستمدار عوامگرا و یک استراتژیک نظامی توانمند بوده است که نظام جمهوری فاسد روم را سرنگون کرد تا به عنوان یک دیکتاتور ابدی تاج پادشاهی را بر سر بگذارد.
رابطه عاشقانه سزار با کلئوپاترا و خیانت خونین اطرافیان او که باعث قتلش شدند به اندازه کافی جذاب بوده است تا موضوع دوتا از نمایشنامههای شکسپیر شود و تاریخشناسان بیش از 2 هزار سال است در مورد میراث او بحث دارند که آیا یک ناجی، ظالم یا قهرومان بوده است؟
امروزه اکثر افراد هنوز نام او را میشناسند حتی بدون این که از علت آن مطمئن باشند. بنابراین در این مطلب قصد داریم به 9 حقیقت مهم در مورد ژولیوس سزار اشاره کنیم.
او با عمل سزارین به دنیا نیامده است
اجازه دهید ابتدا این شایعه قدیمی را رد کنیم که سزار اولین یا حداقل مشهورترین بچهای بوده است که توسط سزارین به دنیا آمده است. فیلیپ فریمن، یک دانشمند تاریخ در دانشگاه پپردین و نویسنده زندگینامه «ژولیوس سزار» میگوید فوقالعاده بعید است که سزار در هزارهای پیش از استفاده از مواد بیهوشی یا آنتی بیوتیکها با جراحی به دنیا آمده باشد.
او در یک مصاحبه میگوید «در آن دوران، سزارین تقریبا یک حکم مرگ برای مادر بوده است ولی مادر سزار پس از تولد او تا 50 سال بعد زنده بود. پس زمینه این داستان احتمالا به علت معنای اسم سزار به لاتین است که به کلمه «شکاف دادن» بسیار شباهت دارد.»
همچنین باید اشاره کنیم ژولیوس سزار هیچ ربطی به سالاد سزار ندارد. اسم این سالاد در سال 1924 توسط یک سرآشپز ایتالیایی به اسم سزار کاردینی ابداع شد که در شهر تیخوانا مکزیک کار میکرد.
او یک پیشرو سیاسی بوده است
«محافظهکار» و «پیشرو» اصطلاحات مدرنی هستند ولی اغلب اوقات از آنها برای دشمنی بین پیروان سزار و طرفداران دشمن سیاسی او در روم باستان یعنی کاتوی کوچک استفاده میشود.
ریچارد بیلو یک استاد تاریخ در دانشگاه کلمبیا و نویسنده کتاب «ژولیوس سزار، غول روم» میگوید که دولت روم در قرن اول پیش از میلاد به شکل ناامیدکنندهای فاسد شده بود و خانوادههای اشرافزادگانی به اسم اپتیماتها (Optimates) بر آن تسلط داشتند که به ازای دریافت پول لطف سیاسی میکردند.
بیلو میگوید «کاتوی کوچک، رهبر محافظکارانهای بود که پافشاری میکرد سیستم رهبری که در اختیار اشرافزادگان قرار داشت به همان شکلی که بود کاملا مشکلی نداشت. از نظر کاتوی کوچک مشکل فساد سیستمیک یا سازمانی نبود بلکه مشکل اخلاقی است.»
سزار فکر میکرد این تفکر چرت است. تنها راه برای ریشهکنی فساد جایگزین اشرافزادگان ناشایست با دولتمردان ماهر و ژنرالها بود که برخی از آنها از خارج از روم و از استانهای خارجی در حال گسترش آن به کار گرفته شده بودند.
سیزرو، نویسنده و سخنور بزرگ دولت روم ادعا کرد که بهترین راه برای کنترل مقامات فاسد انتصاب یک رهبر با سابقه شخصی بی عیب و نقص بود که نقش یک نوع قاضی عالی را داشته باشد. سزار از ایده رهبر خوشش آمد ولی میخواست یک گام بیشتر بردارد.
بیلو میگوید «سزار عقیده داشت که پایان دادن به فساد کاری نیست که بتوان با اجبار به اعتقاد به مسایل اخلاقی انجام داد، بلکه به قدرت واقعی نیاز است. رهبر باید برای برکنار کردن و مجازات ژنرالها و دولتمردانی که رفتار نادرست داشتند قدرت داشته باشد. به عبارت دیگر، روم نیاز به یک دیکتاتور داشت.»
او با خشونت کشور گل (فرانسه امروزی) را تحت سلطه خود در آورد
سزار خیلی زود نبوغ سیاسی خود را ثابت کرد یعنی با عهد پیمان با دشمنان سیاسی و انتخاب شدن به عنوان کنسول روم در سال 59 پیش از میلاد، آن هم زمانی که تنها 41 سال سن داشت. ولی اگر او میخواست فرومانروای روم باشد، باید قدرت خود را به عنوان یک رهبر نظامی نشان میداد.
به مدت چندین قرن، روم و اراضی آن تحت حمله قبایل شمالی قرار میگرفتند. سزار به جای مبارزه با این ایل و تبارهای ژرمن و سلتیک تصمیم گرفت کل کشور گل را فتح کند که روم با آن مرزهای مشابهی داشت و امروزه به اسم فرانسه شناخته میشود.
باید گفت طی دوران جنگ سزار با کشور گل که 7 سال طول کشیده است، سربازان او 1 میلیون نفر را کشتند، یک میلیون نفر دیگر را به بردگی گرفتند و یک میلیون باقیمانده را تحت سلطه خود قرار دادند، اعدادی که البته ظاهرا در آنها غلو شده است.
بیلو میگوید «نزدیک به یک میلیون نفر کشته یا به بردگی گرفته نشدند ولی این آمار بدون شک ستمگری قابل توجهی را نشان میدهد. سزار به امپراطوری روم اعتقاد داشت و مشخص است احساس کرده است قدرت روم باید از طریق «گل» گسترش یابد.»
مهمتر از این بیلو میگوید که سزار طبق تجربه میدانست جنگهای سیاسی در روم تنها با بحث فلسفی پایان میگرفت. در نهایت، اگر او میخواست دشمنان سیاسی خود را شکست دهد، باید از زور استفاده میکرد.
بیلو میگوید «بنابراین فتح گل، به مقدار زیادی به معنای تعلیم ارتشی است که برای تحت کنترل گرفتن روم میتوان به آن تکیه کرد.»
پیشینه اصطلاح «از روبیکون عبور کن» به او بر میگردد
در گفتگوهای امروزی اصطلاح «عبور کردن از روبیکون» به معنای تصمیمگیری یا برداشتن گامی است که بعد از آن نقطه برگشتی وجود ندارد. در سال 49 پیش از میلاد، سزار ارتش خود را از گل خارج کرد و به سمت روم برگرداند.
فریمن میگوید «رود روبیکون مرز بین دامنه جنوبی آلپ به فروماندهی سزار و ایتالیا بود که هیچ فرومانروایی اجازه نداشت با یک ارتش به آن وارد شود. زمانی که او با ارتش خود از رود روبیکون عبور کرد، مشخص بود علیه روم طغیان کرده است.»
پلوتارک تاریخشناس روم یک قرن بعد در کتاب خود مینویسند سزار در هنگام اقدام به این عمل ترسناک یک نگرانی درونی داشته است و تمام فکر و ذکر او این بود که عبور او از این رودخانه باعث رنج مردم خواهد شد.
در واقع، تصمیم سزار به عبور از رودخانه روبیکون روم را وارد یک جنگ داخلی کرد که در آن سراز ارتش به مراتب بزرگتر سنا به رهبری پومیه بزرگ را شکست داد.
او با رد کردن لقب پادشاه، نام دیکتاتور ابدی را انتخاب کرد
بیلو میگوید که پیروزی سزار در جنگ داخلی به شکل موثری به سیستم سنتی اداره روم پایان داد.
بیلو میگوید «از آن زمان به بعد، روم تحت تسلط یک پادشاه ناظر به تمام سیستم داشت که تصمیم میگرفت چه کسی کجا فرماندهی کند، چه کسی قرار است رهبری کدام ارتشها را برعده گیرد، روم کجا وارد جنگ شود و کجا صلح کند. حکومت او یک سیستم موثر، کافی و مرکزی شده بود که در آن تمامی افراد باید در مورد مسائل مختلف به یک مقام محوری در راس امور پاسخگو باشند.»
سزار رسما یک دیکتاتور بود که معنای لغوی آن به معنای فردی است که «حکم میدهد» یا امر میکند. در روم باستان، دیکتاتورها حاکمهای خاصی بودند که برای حل مشکلات موقتی و اضطراری استفاده میشدند. امروزه، کلمه «دیکتاتور» معنی منفی در خود دارد ولی در زمان سزار عنوانی که همه از آن گریزان بودند «پادشاه» بود.
بیلو میگوید «رومیها با شنیدن این داستانها بزرگ شده بودند که چطور پادشاهان ظالم و ستمگر میشوند و به همین دلیل است که آنها باید از تخت سلطنت سرنگون میشدند تا روم بتواند به یک حکومت جمهوری تبدیل شود. دشمنان سزار دائما او را به متهم میکردند که سعی دارد به عنوان پادشاه روی تخت سلطنت بنشیند و سزار همیشه میگفت «روم هرگز تحت سلطه یک پادشاه نخواهد بود.»
در سال 45 پیش از میلاد، سزار خودش را «دیکتاتور ابدی» اعلام کرد.
از نام او در اسامی دیگری مانند «تزار» و «قیصر» استفاده شد
زمانی که میراث تاج و تخت او آگوستون اولین امپراتور روم شد، او نام سزار آگوستون را انتخاب کرد و تمامی امپراتورهای بعدی روم همچنین عنوان سزار را در خود داشتند که نشان میداد سزار به عنوان یک رهبر سیاسی و نظامی چقدر مورد احترام بوده است.
این ترس و احترام به سایر فرهنگها نیز انتقال داده شد. کلمه روسی تزار و قیصر آلمانیها مشتقی از کلمه سزار است.
رابطه عاشقانه با کلئوپاترا به طور کلی برای اهداف سیاسی بود
زمانی که سزار و ارتشش در جنگ مدنی پومیه را شکست داد، ارتش پومیه را تا مصر تعقیب کرد. سزار در آن جا با ملکه کلئوپاترا آشنا شد و یک رابطه عاشقانه مخفیانه را با او شروع کرد.
برای کلئوپاترا که نصف سزار سن داشت و تشنه قدرت سیاسی بود، عشق در این رابطه بی معنا بود. در واقع، تاریخنویسان بیشتر روی هوش و حقهبازی کلئوپاترا تاکید میکنند تا زیبایی احتمالی او.
فریمن میگوید «سزاریون، پسری که کلئوپاترا برای سزار به دنیا آورد.» بدون شک باعث افزایش مقام و وجهه کلئوپاترا در بین مردم مصر شد ولی مهمتر از آن سزار را به او وابسته کرد.»
در حقیقت، کلئوپاترا پس از تولد پسرش به روم نقل مکان کرد و تا زمان به قتل رسیدن سزار در آن جا زندگی کرد. سزار حتی مجسمهای از او بر پا کرد.
سزار یک نویسنده فوقالعاده بود
سزار علاوه بر یک رهبر نظامی و نابغه سیاسی، یک نویسنده موفق و قدرتمند بود. او تاریخچههای طولانی از پیروزیهای نظامی خود نوشت، متن سخنرانیهای خود را آماده میکرد و حتی سعی میکرد شعر بگوید.
بیلو میگوید «من نمیتوانم فرد دیگری را در تاریخ نام ببریم که در سه حوزه مختلف یعنی سیاست، جنگ و ادبیات قدرت فوقالعاده بالایی داشته باشد.»
داستانهایی که از دوران سزار نقل قول شدند میگویند او چنان مهارتی در استفاده از لغات داشته است که میتوانسته است در آن واحد چندین متن مختلف را دیکته کند. او سه کاتب را در یک اتاق جمع میکرد، یکی برای نوشتن یک نامه اجرایی، یکی برای نوشتن یک متن سخنرانی برای سنا و دیگری برای نوشتن شاهکارهای سزار در اشغال «گل». بیلو میگوید سزار چنان بدون نقص کلمات هر متن را متفاوت از یکدیگر ادا میکرد که انگار یک استاد شطرنج در حال انجام چند بازی در آن واحد است.
سزار حتی یک کتاب جوک منتشر کرد. جوکهای داخل کتاب برای او نبودند ولی او طرفدار طنز به ویژه جوکهای سیزرو بود. بنابراین، سزار از یک کاتب خواست سیزرو را همیشه دنبال کند و بهترین جوکهای او را بنویسد که در نهایت به شکل یک کتاب چاپ کرد.
سزار همچنین وقت داشته است تا تقویم سالیانهای که ما هنوز استفاده میکنیم را اصلاح کند.
او احتمالا جمله «تو هم، بروتوس؟» را نگفته است
گرچه پیروان پرشور سزار در بین مردم زیاد بود ولی بیشتر دشمنان سیاسی او در سنای روم حضور داشتند از جمله مارکوس یونیوس بروتوس که پشتیبان پومیه در جنگ داخلی بود. سناتورهای روم احساس کردند که سزار به قدرت بیش از حد زیادی رسیده است.
در تاریخ 15 مارس، نیمه مشهور ماه مارس، بروتوس به همراه گروهی از توطئهکنندگان سزار را به قتل رساندند، آنها با خنجرهای دو لبه 23 مرتبه به سزار ضربه زدند. توطئهگران این کار را در یک نشست سنا در دید 200 شاهد انجام دادند ولی بخشیده شدند.
براساس بعضی از منابع، آخرین کلمات سزار و جمله مشهور نمایشنامه شکسپیر، به جای «تو هم، بروتوس؟»، «تو هم، فرزندم؟» بوده است. به هرحال سزار از دیدن دوستش در بین افرادی که به او خنجر زده بودند شوکه شده بود.
پس از مرگ سزار، ماه تولدش یعنی Quintilis به افتخار او به «ژولیوس» تغییر پیدا کرد که امروزه در زبان انگلیسی با اسم «ژولای» شناخته میشود.