زمانی که با یک نفر یا افراد دیگری صحبت میکنید، آیا اکثرا شما حرف میزنید؟ آیا منتظر میمانید داستانشان تمام شود تا بتوانید داستان دیگر و بهتری از خودتان بگویید؟ متاسفانه، اگر جواب این سوالها مثبت است، شما احتمالا شبیه به بسیاری از افراد و شاید اکثر افراد دیگر هستید. ولی برای گفتگو با افراد راه بهتری نیز وجود دارد، همان راهی که بیل گیتس استفاده میکند.
توصیههای زیر براساس پستی است که نویسنده و کارتونیست جان وایس در سایت Medium نوشته است، او اشتباهاتی را نام میبرد که اکثر ما در زمان صحبت با سایرین مرتکب میشویم و سپس از گیتس به عنوان یک الگو برای صحبت کردن یاد میکند. ولی ابتدا بهتر است به این اشتباهات نگاهی بیاندازیم.
وایس میگوید در یک کافی شاپ با کتاب طراحیاش نشسته بوده است و به گفتگوی بلند دو زن گوش کرده است که امکان نشنیدن آن وجود نداشته است.
اولین زن که او اسم او را «کارول» میگذارد حال دختر دوست خود را میپرسد. زن دیگر پاسخ میدهد حال دخترش خوب است و درس ریاضی او را کلافه کرده است و سعی میکند در تیم بسکتبال دختران عملکرد خوبی داشته باشد.
این احتمالا پاسخی است که کارول زمان مطرح کردن سوال خود منتظر آن بوده است چون او برایش یک جواب کامل آماده کرده بود:
«جوزف ما هنوز در تیم فوتبال مدرسه است. ما شب جمعه قبل به دیدن بازی او رفتیم. نگاه، اجازه بده بهت نشون بدم (گوشی خود را در میآورد و تصاویر بازی را به دوستش نشان میدهد). ببین، او این جا یک گل زد. اوه، و او هنوز قصد ورود به دانشگاه استنفورد را دارد.»
زمانی که کارول کمی بیشتر در مورد جوزف و آینده روشن او صحبت کرد، زن دوم موضوع را عوض کرده و اشاره میکند او و شوهرش در فکر یک سفر به هاوائی هستند. مجددا، کارول گفتگو را به دست گرفت و این مرتبه نگذاشت دوستش جمله خود را تمام کند.
«اوه، جورج و من سال گذشته به هاوائی رفتیم! یادم میاد، عکسهاش رو بهت نشون دادم. ما این هتل عالی که در ساحل بود را رزرو کردیم. حالا جورج در کارش ترفیع رتبه گرفته و داریم برنامهریزی میکنیم تابستان امسال به ایتالیا بریم. حرفم را اشتباه برداشت نکن، هاوائی خیلی هم خوش گذشت، ولی اروپا یک مزه دیگر دارد که واقعا آدم را هیجانزده میکند. ما ابتدا قصد داشتیم با یکی از تورهای گروهی بریم ولی بعد تصمیم گرفتیم خودمان در این سفر تنها باشیم. درست همان کاری که سال گذشته در سفر به اسکاتلند انجام دادیم. بهت گفتم چه اتفاقی افتاد زمانی که به ادینبرو رفتیم؟»
سپس این گفتگو ادامه پیدا کرد و کارول دائما وقت گفتگو را به خودش اختصاص میداد و همیشه صحبت دوست خود را قطع میکرد. هرچه این گفتگو بیشتر طول کشید، کارول بیشتر روی اعصاب وایس و آزاردهنده بود.
وایس اسم این نوع گفتگو را «رقابت در پوشش گفتگو» میگذارد و تمامی ما این نوع گفتگوها را داشتیم و یقینا این اشتباه را مرتکب شدیم که در زمانی که حرف نمیزنیم به جمله باشکوه بعدی خودمان فکر میکنیم به جای این که به حرفهایی که طرف مقابل باید بزند گوش کنیم.
باید بگوییم این نوع گفتگوها فوقالعاده برای افرادی که در آن شرکت میکنند غیررضایتبخش هستند.
وایس میگوید ولی یک راه بهتر برای گفتگو وجود دارد و به گفتگو گیتس با تارا وستوور نویسنده کتاب Educated به عنوان یک مثال از نحوه گفتگو درست اشاره میکند.
در این مثال، گیتس که عادت دارد افراد با او مصاحبه کنند، در واقع کسی است که با وستوور مصاحبه میکند. گرچه، او فقط آن جا نمیشنید که سوال بپرسد، او در مورد زندگی و کتاب وستوور نظر میدهد تا نشان دهد کاملا جذب صحبتهای او شده است.
فراموش کردن این کار در اوایل زندگی او خیلی راحت بوده است، یعنی زمانی که او فعالانه مایکروسافت را مدیریت میکرد و به واسطه اخلاقی که هنگام گفتگو داشت مشهور بود. او منظم سایر مدیران اجرایی مایکروسافت را اگر نقصی در کار آنها پیدا میکرد یا حرفهایی که باید میزدند مشکل داشت، نکوهش میکرد.
او مشهور بود در اواسط جلسات پرزنتیشن حرف افراد را با نظراتی مانند «این احمقانهترین چیزی است که تا حالا شنیدم» قطع میکرد.
اگر او میتواند یاد بگیرد چکار کند افراد احساس کنند ایدهها و داستانهایشان ارزش شنیدن را دارند، بنابراین همه میتوانند این کار را انجام دهند.
در ادامه به بعضی از توصیههای وایس اشاره میکنیم تا بدانیم چطور با سایرین بهتر گفتگو کنیم.
1. نگران نباشید که حق با کیست
وایس میپرسد «چرا باید همیشه حق با ما باشد؟» و این یک سوال بینظیر است. به هرحال، در اکثر موارد، مهم نیست فردی که با او دارید صحبت میکنید را قانع کنید که حق با شما است و او اشتباه میکند.
ار طرفی، اگر میخواهید فردی را نسبت به موضوعی قانع کنید، بهترین راه برای انجام آن با پرسیدن سوالات زیاد و وقت دادن به طرف مقابل است تا دیدگاه خود را در حین این که با دقت به آن گوش میدهید، توضیح دهد.
آنطور که وایس اشاره میکند انجام این کار تنها به شما کمک میکند. «حتی اگر مخالف باشید، باز هم ممکن است اطلاعات مفیدی به دست آورید.»
2. مراقب باشید تسلط روی گفتگو را به دست نیاورید
آیا وقت زیادی از گفتگو به نظرات و داستانهای شما اختصاص داده میشود؟ تمرینی را انجام دهید که وایس میگوید از پدر با تیپ شخصیتی A خود یاد گرفته است که از یک بیماری قلبی رنج میبرد و برای او آرامش مهمتر از هر چیزی بوده است.
این تمرین به این صورت است: زمانی که در حال گفتن یک داستان هستید، برای یک وقفه کوتاه معذرت خواهی کنید. تظاهر کنید کسی با شما تماس گرفته است و به عقب بروید، به دستشویی بروید یا یک گارسون را صدا بزنید. پس از اتمام این وقفه، ببینید آیا کسی از شما میپرسد ادامه داستان خود را تعریف کنید؟
پدر وایس توصیه میکند «اگر چنین درخواستی نکردند ناراحت نشوید. روزمرگی ما و داستانهای شخصی ما همیشه برای سایرین جذاب نیستند.»
3. بده بستان را تمرین کنید
گاهی اوقات باید یک داستان بگویید، بعضی از احساسات بیان نشده را بیرون بریزید یا با گفتن بعضی از مسائل خالی شوید. اشکالی ندارد. ولی ناچارا، زمانی که این کار را انجام میدهید برای مدت زمانی گفتگو را به حالت انحصاری برای خودتان میآورید.
بنابراین، پس از این که آرامش گفتن یک داستان یا توصیف روز گند یا هر موضوع دیگری را حس کردید، یک تصمیم عمدی بگیرید و کنترل گفتگو را در اختیار فرد دیگری بگذارید.
وایس نحوه عوض کردن ساده موضوع را اینطور پیشنهاد میکند «من خیلی دیگه حرف زدم، تو چه خبرهایی داری؟» گفتن این جمله اشکالی ندارد یا میتوانید یک گام فراتر برداشته و از طرف مقابل خود سوالی بپرسید که نشان دهد شما به زندگی شخصی آن فرد توجه میکنید. به عنوان مثال «همسرت از شغل جدیدش راضی است؟»
این کار را انجام دهید و افراد فورا متوجه آن میشوند و از آن قدردانی میکنند و مهمتر از همه حرفهایشان شنیده میشود و اگر واقعا برای شنیدن حرفهایی که باید بزنند وقت بگذارید و سوالاتی بپرسید که نشان دهد کاملا توجه میکنید و برایتان مهم است، آنها ممکن است در نهایت جبران کنند و بخواهند شما بیشتر حرف بزنید.
حتی جنبه بهتر ماجرا این است که در مورد آنها نکات بیشتری را متوجه خواهید شد، مسائل زندگی و افکار خود را بیشتر با یکدیگر در میان میگذارید و رابطه خود را عمیقتر میکنید. به عبارت دیگر نکاتی که نتیجه یک گفتگو خوب هستند و هدف آن به شمار میروند.
منبع: inc.com