اواخر A Colorful Tale به نقطهای میرسیم که شخصیت قهرمان بازی، به نقش خود در داستان فکر میکند. آیا بهدست آوردن قلمموی جادویی که به دنیای بازی رنگ میدهد تصادفی و از سر شانس بوده یا واقعا شایسته چنین مسئولیتی میباشد؟ این نقطه از داستان زمانی پدیدار میشود که داستان به اوج رسیده و قهرمان بازی اصلا از کارهایی که انجام داده راضی نیست.
این لحظه و بسیاری لحظات مشابه دیگر است که داستان Chicory: A Colorful Tale را به روایتی خاص بدل کرده است؛ داستانی که با وجود پازلهای سرگرمکننده و گرافیک منحصربفرد بازی، جذابیتی دوچندان پیدا کرده است.
داستان
در دنیای بازی شخصیتهایی وجود دارند که از میان عده زیادی برگزیده میشوند تا با استفاده از یک قلمموی جادویی، محیط را رنگآمیزی کرده و با سلیقه خاص خود، شکل و ظاهر دنیا را تعیین کنند.
این رسمی است که طی نسلهای مختلف ادامه داشته است. اما وقتی نوبت به Chicory میرسد که این کار را انجام دهد، سنت متوقف میشود. حوادث غیرمنتظرهای اتفاق میافتد که در نتیجه آن، رنگ از دنیای بازی میرود. قهرمان داستان، Chicory، اولین کسی است که داوطلب میشود این مشکل را حل کند. با گذشت زمان اما، او به بار سنگینی که روی دوشش است، پی میبرد.
بازی A Colorful Tale یک قلمموی جادویی در دستان میگذارد و شما را دعوت میکند از خلاقیت خود برای رنگآمیزی دنیای بازی استفاده کنید. بازی بهنوعی یک کتاب رنگآمیزی بزرگ است که به شما اجازه میدهد آن را مطابق با سلیقهتان تزئین کنید.
با پیشروی در داستان، شخصیت قهرمان ما به سختیهایی که افراد پیش از خودش داشتهاند، پی میبرد. کاراکترها بهصورت مکرر از شما میخواهند خانه یا مغازه عزیزشان را به رنگ قبلی بازگردانید. برخی اوقات از نتیجه کارتان راضی نیستند. در برخی موارد دیگر شما را برای کارهای کوچکی که برایشان انجام دادید تحسین میکنند. هر دو مورد بهنوعی حس سندرم ایمپاستر را به بازیکن القاء میکند. یا فرد حس میکند به اندازه کافی مهارت اجرای چنین مسئولیتی را ندارد یا چون مردم شهر Picnic گزینه دیگری ندارند، به وجود او راضی شدهاند.
فارغ از واکنش بقیه نسبت به کارتان، خود عمل رنگآمیزی سادی و لذتبخش است. در هر منطقه، اجازه انتخاب از میان تعداد محدودی رنگ داده میشود که همه با تم آن مکان همخوانی دارد. اشیای موجود در تصویر را با فشرن یک دکمه میتوان رنگآمیزی کرد.
گیمپلی
با پیشروی در بازی، قلمموها و طرحهای مختلفی پیدا میکنید که به شما اجازه میدهند، نقشهای پیچیدهتری خلق کنید. این به بازیکن انگیزه میدهد به مکانهای قبلی بازگردد و با ابزار جدید، رنگ دیگری به آن محیط ببخشد.
رنگ کردن محیط هیچگاه اجباری نیست اما انجام آن تجربه آرامبخش خوبی است. تماشای زنده شدن یک منظره با تکاندادن قلممو، بسیار لذتبخش است. بازی به شما امکان میدهد یک چیز کاملا منحصربفرد خلق کنید. همین باعث میشود، تجربه A Colorful Tale برای هر بازیکن متفاوت باشد.
هرچه پیشتر میروید، ارتباط شما با قلممویتان قویتر شده و به تبع آن، قابلیتهای جدیدی برایتان باز میشود. به عنوان نمونه، یک قلممو به رنگها امکان میدهد در تاریکی بدرخشند. با استفاده از همین قابلیت، میتوان مسیری که قبلا به دلیل تاریکی غیرقابل عبور بود را باز کرد. قلمموی دیگری به شما امکان شنا کردن به سمت مکانهای غیرقابل دسترسی میدهد.
میزان دسترسیتان به مکانها و ساختمانهای مختلف شهر، بسته به قابلیتهایی که دارید محدود میشود. پس از دستیافتن به قابلیتهای جدید، شما انگیزه پیدا میکنید به مکانهای گذشته بازگشته و برای کشف رازهای بیشتر، با ابزار جدید به کندوکاو بپردازید. یادگیری هر قابلیت هم ساده است.
میزان یادگیریتان از قابلیتهای جدید هنگام حل معماها به چالش کشیده میشود. عنوان A Colorful Tale پر از چالشهای عالی میباشد که سختی هرکدام بهخوبی تنظیم شده است. هر فصل از بازی حول یک تم معمایی جدید میچرخد که به مرور بر پیچدگی آن افزوده شده و کارایی قابلیتهای بهدست آمده را نمایان میکند.
پازلها میتوانند شما را به چالش بکشند. اما بازی هیچگاه آنقدر سخت نمیشود که سرتان را به درد آورد. بازی از چالشهای ساده شروع کرده و کمکم سراغ مسائل دشوارتر میرود.
پازلها با محیطی که در آن بکار گرفته شدهاند، همخوانی داشته که باعث بخشیدن عمق بیشتر به نقشه نسبتا بزرگ بازی میشود. چه به غارهای تاریک سفر کنید و چه به قله کوه مشرف به کل نقشه، نحوه پیمایش در هر مکان خاص و متفاوت است. این موضوع سبب شده مکانهای بازی بهیادماندنی باشند. شما نهتنها آنها را با رنگ و موسقی دلنشین، بلکه با چالشهای هرکدام بهخاطر خواهید آورد.
تمام این مکانهای مختلف پر از شخصیتهای متعدد، هرکدام با داستانها و پازلهای مختلف است. هرچند تمرکز درونمایه اصلی A Colorful Tale موضوعاتی همچون افسردگی، سندرم ایمپاستر و موضوعاتی از این قبیل است، اما در عین حال وجود لحظات شاد و کاراکترهای جذاب و شوخطبع نیز حس سرزندگی به بازی بخشیده است.
هر کدام از مراحل فرعی بازی، کارهایی متفاوت و بهیاد ماندنی برای انجام به بازیکن محول میکند و انگیزه گشتن بیشتر در دنیای بازی به او میدهد.
چه روایت اصلی بازی و چه روایتهای فرعی، همیشه فراتر از انتظار ظاهر میشوند. پایان داستان نیز دور از ذهن است و پی میبریم که مظنون اصلی، بیگناه است.
بازی بهخوبی به ما یادآور میشود که تلاش برای بینقص بودن، چقدر میتواند نقصهای ما را نمایان کند. بازی سوالاتی بنیادی در خصوص ارزش یک کار مطرح میکند که شما را به فکر فرو میبرد.
در پایان هر فصل، یک باسفایت جذاب قرار دارد که هر کدام پیامی در خود جای دادهاند. باسفایتها از رنگهای تیره و تاریک تشکیل شدهاند و تضاد بارزی با حالوهوای بقیه بازی دارند. گاهی این مبارزات خیلی دشوارتر از مبارزات عادی ظاهر میشوند. اما اگر داستان برایتان بیشتر اهمیت دارد تا گیمپلی، بازی این امکان را فراهم کرده تا بتوان همه باسفایتها را رد کرد.
نظر نهایی
بهطور کلی سخت میتوان ایرادی در گیمپلی A Colorful Tale پیدا کرد که مانع لذت بردن از داستان جذاب و گیرای آن شود. بازی بهخوبی توازن بین گیمپلی و داستان را حفظ کرده است. Chicory: A Colorful Tale اثری است درباره کندوکاو شخصیت خود. درونمایههای بازی موضاعاتی جدی و تاملبرانگیز را شامل میشود. این اثر، تنها متکی به روایت خود نیست و بهلطف گیمپلی مناسب، به یکی از بهترین بازیهای منتشر شده در سال جاری تبدیل شده است.
منبع: gamespot.com